نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.

بدون توضیح....

آخرین مطالب

نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.





من! یک بی بند و بارِ اجتماعی

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۱۲ ب.ظ

مقدمه: این روزها زیاد می نویسم، انقدر که در پیش نویس هایم بالغ بر ده ها نوشته وجود دارد که شاید هیچ وقت منتشر نشود. اما از آنجایی که در حال درمانِ خودم به عنوان  مددجوی بی نقص خواه و کمال طلب هستم. تصمیم دارم مطالبی که را که اصلا دوست ندارم، ناقص و به درد نخور به نظرم (در این برهه زمانی) را منتشر کنم.

این یک مطلبِ درمانی برای نویسنده است که اگر توقع 100 درصدی از آن دارید از آن عبور کنید.

 

 

 

درست ترش تعاملِ اجتماعی بی قید و بند است.آن روی سکه ی اضطراب جدایی از والدین، یعنی بر خلاف اینکه روز اول مدرسه همه از جدا شدن از مادرشون صداهایشان را روی سرشان انداخته بودند؛ من قرص و محکم و با فاصله از مامانم ایستاده بودم و می گفتم مامان برو دیگه! البته این بی بند و باری اجتماعی محدود به اینکه اضطراب جدایی نداشتم نبود. بلکه مسیر مدرسه در به داغون با اون نقاشی های سبکِ آشغالسیونیسمش را تا خانه مان با خوشحالی به همه سلام می کردم ، لبخند میزدم و دست تکان میدادم. تا اینجای قضیه مشکلی نبود، مگر به مردی سلام میکردم{ از بچگی ارتباطم با آقایون بهتر و بیشتر از خانوم ها بود،اصلا به خانوم ها سلام میکردم که راه برای سلام کردن به آقایون باز باشد} آنوقت بود که مادرم آرنجش را در حلق من فرو می کرد و با چادرش رویش را محکم تر می گرفت که فقط تیزیِ نوک دماغِ تیر کشیده اش میان آن هم سیاهی بیرون باشد«که سگ پدر{ گویا سگ پدر بار سگی کمتری نسبت به پدر سگ دارد} انقدر به هرکس و ناکسی سلام نکن آبرویم را بردی» البته تنها محدود به همین ها نمی شد من هیچ وقت از طفولیت تا به الآن احساس ترس یا ناامنی از غریبه ها نداشتم، من هیچ وقت دستِ رد به سینه خوراکی که یک فردِ غریبه به من داده نزدم. انقدر با همه زود دوست میشم و تمامِ خودم را برای حالِ خوب طرف می گذارم که همه فکر میکنن این ها بر خواسته از مهربانی و محبت بی حدِ من هست. اما رازی که در این میان به تازگی دریافتم این است که من مهربان نیستم بلکه مهر طلبم، با بی بند و باری اجتماعی زود دوست پیدا می کنم، انقدر به طرف محبت میکنم تا از این اطمینان داشته باشم که در دامِ محبت من است و تا خرخره زیرِ دِین که می خواهد جبران کند. من برای خودم محبتِ دیگران را پیش خرید می کنم. نه محبتِ حقیقی ، بلکه جوابی در جوابِ محبت هایم. اصلا من در دوست داشتن هم همینم. این کشف بسیار بزرگی است که مبنای تحقیقاتی ام راجع به خودم شد و نتایج آن پیش درآمدی بر تحقیقات بیشتر در لایه های وجودیم.

 

نا تمام

امضا: من

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۳۱
میا***

نظرات  (۵)

اینکه بی بند و باری نیست بنظرم. محبت به همه، خیلی هم خوبه.

پاسخ:
نه بی بند و باری یکم اسمش سنگینه... توی کتاب روان مون نوشته بود این شد که یه اسم منشوری ولی شیک و پیک برای مشکلم پیدا کردم 😂

خودشه

خوب میشیم

پاسخ:
کاری هم نمیشود کرد جز دست وپا زدن برا خوب شدن... 

خیلی خوبه که آدم به مشکلاتِ رفتاری و شخصیتیش آگاه میشه. آگاهی خودش مقدمه‌ی درمانه، و اصلاً شاید خودِ درمان باشه. وقتی متوجه یک الگوی بیمار میشی خود به خود اون الگو کمرنگ‌تر میشه. 

پاسخ:
نمیدونم کتاب درمان شوپنهاورو خوندین یا نه! با یک جمله  «چرا نمی توانم کارهایی که اراده میکنم را انجام دهم» اصلا روند درمان ناتمام یکی از شخصیت ها شروع میشه. متاسفانه من آگاهی دارم اما اراده تغییر نه چندان

بخاطرِ این که - جسارت می‌کنم‌ها- ولی به نظرم میاد که اون آگاهی در خودآگاهتون هست نه ناخودآگاه. تغییر وقتی پیش میاد که ناخودآگاهِ آدم تغییر کنه. و برای تغییرِ ناخودآگاه صرفاً با جملاتِ انگیزشی و زور زدن نمیشه اقدام کرد. 

پاسخ:
ممنون به خاطر جسارتتون  :))))) که من جسارت کنندگان را دوست می دارم
درسته کاملااااا درسته 

ممنون بخاطر دوست داشتنتون جسارت‌کنندگان رو :) شماره کارت بدم خدمتتون؟ (پکیج مشاوره‌ای کامل).

پاسخ:
ممنون بخاطر شماره ی کارت، کارتش به دردم نمی خوره :)))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی