نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.

بدون توضیح....

آخرین مطالب

نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.





تقدیم به آقای پدر 

 

سخن نویسنده:باید بگویم نمیدانم چه کسی نخستین بار از کلمه دیکتاتوری استفاده کرد. البته این قسمتش هم مهم نیست، مهم این است که آیا میدانسته دیک چه بوده و چه کرده یا نه؟ مشخصا خوشحالم ایرانی نبوده، چون به لحاظ بصری و سمعی (***+آکتوری) چندان کلمه زیبایی به نظر نمیرسد.

دیک تاتورها همه شبیه همند و راه های مقابله هم شبیه به هم. شما مقایسه کن استالین را با پدر من، به لحاظ چهره ای مو نمیزنند، همان سبیل های تاب داده به بالا، یک کاپشن هم دارد مو نمیزند با کاپشن کاسترو، بینی قذافی، پلک های افتاده هیتلر! این است که در گوشه اتاقم گروهک مبارزی تشکیل دادم.من و دو عدد خرس و یک جوجه به عنوان عضو علی البدل. محل اصلی تجمع را هم فرش 9 متری وسط پذیرایی اعلام کرده ام. سطل آشغال اتاقم را با چند ورق حاوی چس ناله هایم آتش زده ام. اسپری خوشبو کننده توالت را برداشته ام و تمام دیوار های خانه را با مرگ بر  «نام پدر» و مرگ بر دیک تاتور پر کرده ام. تافت را نگه داشته ام برای روزی که پدرم سقوط کند و مثل انقلابیون 57 که شاه را برعکس مینوشتند،  «بابا» را را مثل سینه ی یک زن 57 ساله از دید خودش، بکشم. در یک اقدام انقلابی سر قبر پدربزرگم حاضر نشدم و از ماشین چندین فحش آبدار حواله کردم.با ترس انگشت میانی را از مثلثی شیشه عقب نشان پدر بزرگ مرحومم دادم. با این همه در پی تغییر جنسیت هستم تا لذت ایستاده شاشیدن بر مزار ایشان را داشته باشم.علی ای حال دیک در دیک تاتوری پدرم. دیک در این همه ترومای مقاومتی. دیک در این همه ترس و خفقان. دیک در اجبار.دیک بخاطر گند زدن به همه روابط خارجی و داخلی من. 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۱ مهر ۰۲ ، ۱۸:۲۰
میا***

لم داده به انحنای فضا_زمان

تاریک

غوطه‌ور

خلأ

خلأ

خلأ 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۹ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۰۹
میا***

می خواهم با معشوقه ام در جوار برج آزادی با موسیقی مورد علاقه ام برقصم در نودو هشتمین ثانیه اش عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم. میخواهم با پای برهنه دست در دست هم در جنگل قدم بزنیم؛ بر بلندای کوه های سنگی عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم. می خواهم کنار ساحل در انتظار پریان دریایی عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم.میخواهم شب را لم داده روی کاپوت ماشین صبح کنیم و ستارهایمان را بشماریم تا بلاخره خواب مجال جولان پیدا کند و زیر نور ماه با هم بخوابیم. میخواهم برایم چند سطری از کتاب جدیدی که بی هیچ فکری خریده ایم را بخواند و عمیق و طولانی نگاهش کنم. میخواهم موقع سیگار کشیدنش با چشم های خسته ی منتظر خواب؛ عمیق و طولانی نگاهش کنم. میخواهم از چیزهایی که اصلا نمیدانم چیست برایم صحبت کند و از چیزهایی که نمی دانم چیست برایش بگویم. میخواهم عمیق و طولانی نگاهم کند. میخواهم چهره معشوقه ام را بکشم از رخ؛ از نیم رخ از سه رخ از هرجهتی انقدر بکشم تا نقاشیم خوب بشود. می خواهم مثل پیچک رونده دور بدنم بپیچد و از خنده هایش گل صد تومانی بروید.
انقدر میخواهم که مرز واقعیت و رویا را گم کردم. که وقتی نزدیکم میشوند باخودم میگویم محال است بداند باید دقیقا در کدامین ثانیه  مرا ببوسد عمیق و طولانی. اگر نداد آن ستاره دست چپ ماه ک پر نور تر است مال من است چه؟ اگر جوری ننشیند که دقیقا هاله ماه سرش را بغل کند چه؟ اگر پریان دریایی از نظرش افسانه باشند چه؟ 
من همانی را میخواهم که صورت محوی دارد و مرز بدنش با دنیای اطراف غیر قابل تشخیص است. من همان معشوقه ای را میخواهم که هیچ وقت ذهنم تمام و کامل ظاهرش را نساخته. من همان جاهایی را میخواهم که باهم قدم میزنیم میخندیم میرقصیم و اصلا نمیدانم وجود دارند یا نه؟ میشود در طرفی جاده باشد زیر پایت دریا و صدای پرندگان از جنگلی که اگر دست دراز کنی درختانش را لمس میکنی. بوی چوب سوخته و ماهی که انقدر بزرگ شده که معشوقه ات را دقیقا در مرکزش قاب گرفته. دستت را که از شیشه ماشین بیرون کنی مسیر حرکتش را در آب لمس کنی. کتابخانه ی بالای ابرها چه...

انقدر می خواهم که مرز واقعیت و رویا را گم کردم. من یکی از دو جهانم را می خواهم... می خواهم در واقعیت بمیرم و در رویا هایم بیدار شوم. اصلا می خواهم مرز واقعیت را بدرم و در رویاها شیرجه بزنم. اصلا میخواهم از غرق شدن در رویاهایم بمیرم. بمیرم که زندگی کنم، جوری که دوست دارم زندگی کنم.

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۲۵
میا***

آموزش جنسی اصلا تصورش هم آدم را یک جوری میکند، فرض کن مثلا مدیر مدرسه بجای اینکه با ذره بین آفتاب را متمرکز جای خالی سبیل نداشته ات بکند یا مثلا پس ماند نداشته آرایشت را با گازوئیل پاک کند،سر صف حنجره پاره کند از جلو نظام، مرگ بر پورن. بعد آن موقع تو میفهمی پورن جدا غلطی نمیتواند بکند. اما خب میبینی ای دل غافل پورن چه غلط ها که نمیکند، مثالش همین مریض خودم، 52 فقره تجاوز به کودک، والا هیچ کس حین بریدن بند نافش متجاوز نمیشود، سابقه اش را هم دارم، نه سر و سِری با قاری قرآن نه حتی فاز گیری با سلام فرمانده. این همه انحرافات جنسی را هم من نزاییدم، گاوِ نظامِ تصمیماتِ غلط زاییده، آن هم چند قلو.حالا یک وقت سو برداشت نشود که اشاره غیر مستقیم دارم به فیلم پخش شده آقا رضا من باب انحراف جنسی،  «اصلا گرایش جنسی متفاوت لزوما انحراف نیست» بلاتکلیفی جنسی منحرفانه تر است،باید به آقا رضا در خصوص بیماری های مدفوعی_دهانی آموزش بدهم، البته که کم مدفوع نخورده اند این جماعت.

یک بار نشد بر پرده نقره فامِ تخته هوشمندِ مدارس ما یک پورن پخش کنند، بگویند ببینید، این تولید داخل است، به لحاظ کیفیتی مو نمیزند با نمونه خارجی، بعد با کیفیت 144p یک تصویر شطرنجی شطرنجی پخش کنند، قابلمه ی لوبیا پلو در گوشه راست باشد و قل قل کتری و پتوی پلنگی. بعد فیلمبرداری نباشد، طرف پارکینسون وار دوربین را بلرزاند بعد نکرده باشد محض رضای خدا وقتی میداند میخواهد فیلم بگیرد یک صفایی داده باشد، وسطش هم ( آهن آلات، ضایعات خریداریم) پخش بشود، تازه بعد از التماس فراوان به دختر برای برهنه شدن، زنگ در خانه را بزنند. خب شما تصور کن اگر شروعت با همچین اثر فاخری باشد که اسم پورن بیاید، تمام شهوتت را بالا می آوری. والا من از هرکه پرسیدم از تولید داخل حمایت نمیکند. حمایت؟ از کالای غربی، بلوند، باریک، کشیده، لاحول باید بخوانی برایشان، بعد 1نفره،2 نفره، الی ماشاله نفره دارند، استپ دارند یک چیزهایی دارند که اصلا معلوم نیست چیست، اصلا ازدواج صورتی از همینجاها می آید، این لفظی بود که خانومی در قطار برایم توضیح داد.یعنی یک روز عادی نشسته بودم و سماق خودم را میمکیدم و مکدرم کرد. نه که فقط روی انحرافات اثر گذاشته باشد ها نه، از هر 4 آدم متشخص و محترمی حداقل 3تایشان ایدز با خودشان حمل میکنند، سفلیس و هرپس و اچ پی وی درون محتویات لباس زیرشان یک قل دو قل بازی میکند. این است که نذر کردم یک سینی کاندوم بردارم، آموزش جنسی بدهم. یک سری کاندوم هم باید برای پدران کسانی که خوشم نمیاد بفرستم، اه چقدر کار دارم، چقدر کار داریم.

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۸
میا***

بیخیال!

یعنی میخواید بگید تاحالا به این فکر نکردید که چجوری خیر مطلق میتونه شر مطلقو خلق کنه؟

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۳۰ تیر ۰۲ ، ۱۸:۵۹
میا***

اگر به راستی خدا در همه چیز هست. به هنگام بدی کردن هم باید او را متصور بود. پس هر چقدر بیشتر بدی کنی خدایی تری :) 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ تیر ۰۲ ، ۱۹:۵۷
میا***

مادربزرگم وقتی می خواست ثابت کنه که طرف هیچ چیز حالیش نیست و دوراز جانتان خر به دنیا آمده و گاو از دنیا می ره، از لفظ « نمی دونه چند چیز از ماتحت حلاله» استفاده می کرد و میگفت:« مادر روزی خواستی ازدواج کنی با کسی ازدواج کن که بدونه چند چیز از ماتحت حلاله»، ولی هیچ وقت نگفت چه زمانی باید ازش بپرسم.

روز اول خواستگاری وقتی تازه خودشو معرفی کرده با ژست یه برگه از جیبم در بیارم و به عنوان سوال اول بپرسم آقای فلان می دونی چند چیز ؟ یا مثلا وقتی رفتیم آزمایش بدیم، وقتی داره ظرف نمونه آزمایششو کنار بقیه ظرفا میچپونه با خنده برگردم بگم راستی میدونی چند چیز؟ یا وسطِ زوجت موکلتی خانم میا؛ با حالتی از تشویش و استرس بپرسم راستی نگفتی میدونی چند چیز؟ یا بعد از اولین بوسه با چشمای خمار بپرسم؛ تاحالا فکر کردی چند چیز؟

هیچ وقت هم نگفت اگر طرف ندونست چیکار کنم. مثلا برگه رو بچپونم تو دهنش تا خفه بشه؟ یا ظرف های ادرارو رو سرش خالی کنم؟ یا لگد بزنم به آنچه نه بدترش؟ یا تف کنم توی صورتش ولی گمونم باید فرار کنم. هرجا فهمیدم طرف نمی دونه چند چیز از ماتحت حلاله فرار می کنم. این نصیحت من به همه ست، جنگ با آدمی که نمی دونه چند چیز حلاله مثل این می مونه که استفراغتو بخوری.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۲۱:۳۵
میا***

امروز جمعه، مورخ نهم تیر ماه هزار و چهارصد و دو مصادف با سی ژوئن دوهزار و بیست و سه و یازدهم ذی الحجه هزار و چهارصد و چهل و چهار؛

امام زمان، جنگ، فساد و فقرِ عالم گیرِ داخلی و دُول(ج دولت ها) خارجی را برای ظهور کافی ندانستند و وعده صلح جهانی به هفته دیگر منتقل شد. 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۳ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۲
میا***

شیفتِ به دُم رسیده ام را که تحویل میدهم، سرم به صخره میخورد و با اولین موج گرما غرق میشوم. این هایپرمارکتی دم بیمارستانمان حکم کشتی نوح دارد. در میانه راه از طوفانِ گرما امانمان میدهد. سوارش میشویم و یک دوری میزنیم، هر دفعه از شیر کاکائوهای مثلثی تعجب میکنیم و پیچ میزنیم و بستنیمان را بر میداریم و شرمان را میکنیم!

از آنجایی که عادت، مرگِ انسان است این بار گفتیم در گورستان، نفسی تازه کنیم.گورستان خاموشی است. شاید مردگانش چون زمین خدا گسترده بود تا مستضعف نباشند؛ بلاخره فرار را بر قرار ترجیح دادند و در گورستانِ دیگری سکنا گزیدند.

به نظرم آمد باید یک دیتِ گورستانی بگذارم. در جوارِ مادر بزرگم تا یک پسی را شده از مادر بزرگم بخورد.

به ضایعات اچ پی وی کنار گوش نوزادِ بستریم قسم، پدرش خیلی با کمالات بود. اصلا به آن ابهت و استایل نمیامد درون محتویات لباس زیرش اچ پی وی یک قل دو قل بازی کند. چهار روز دیگر در همین گورها میخوابم، به گمانم مبعوث شدم که به مردم آموزش جنسی بدهم. یک سینی کاندوم بردارم خیرات کنم، حالا چرا یک مرتبه همچین چیز بی ربطی را از مخرج بدن به صورت بدن ربط دادم نمیدانم. ولی مرد خداوکیلی از تو توقع نداشتم.

کجا بودم؟ قبرستان! میخواستم یک دیت گورستانی بگذارم که از من حال طرف را بپرسند بگویم خوب است درگیر عاشقیمان هستیم، خوب است قبرستانیم جای شما خالی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۳۱
میا***

مثل آب خوردن
قریب ذبح شدن
مثل طلوع خورشید
قریب اعدام
مثل شبِ کمین کرده
قریب روزنه ی نورِ ماه
مثل هر عسر

قریب یسرا

 

 

 

پ. ن:ناقص مانده!!
برای تو «مثل چی؟» 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۴۲
میا***