نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.

بدون توضیح....

آخرین مطالب

نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.





The blue planet by Hans Zimmer

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ب.ظ

می خواهم با معشوقه ام در جوار برج آزادی با موسیقی مورد علاقه ام برقصم در نودو هشتمین ثانیه اش عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم. میخواهم با پای برهنه دست در دست هم در جنگل قدم بزنیم؛ بر بلندای کوه های سنگی عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم. می خواهم کنار ساحل در انتظار پریان دریایی عمیق و طولانی همدیگر را ببوسیم.میخواهم شب را لم داده روی کاپوت ماشین صبح کنیم و ستارهایمان را بشماریم تا بلاخره خواب مجال جولان پیدا کند و زیر نور ماه با هم بخوابیم. میخواهم برایم چند سطری از کتاب جدیدی که بی هیچ فکری خریده ایم را بخواند و عمیق و طولانی نگاهش کنم. میخواهم موقع سیگار کشیدنش با چشم های خسته ی منتظر خواب؛ عمیق و طولانی نگاهش کنم. میخواهم از چیزهایی که اصلا نمیدانم چیست برایم صحبت کند و از چیزهایی که نمی دانم چیست برایش بگویم. میخواهم عمیق و طولانی نگاهم کند. میخواهم چهره معشوقه ام را بکشم از رخ؛ از نیم رخ از سه رخ از هرجهتی انقدر بکشم تا نقاشیم خوب بشود. می خواهم مثل پیچک رونده دور بدنم بپیچد و از خنده هایش گل صد تومانی بروید.
انقدر میخواهم که مرز واقعیت و رویا را گم کردم. که وقتی نزدیکم میشوند باخودم میگویم محال است بداند باید دقیقا در کدامین ثانیه  مرا ببوسد عمیق و طولانی. اگر نداد آن ستاره دست چپ ماه ک پر نور تر است مال من است چه؟ اگر جوری ننشیند که دقیقا هاله ماه سرش را بغل کند چه؟ اگر پریان دریایی از نظرش افسانه باشند چه؟ 
من همانی را میخواهم که صورت محوی دارد و مرز بدنش با دنیای اطراف غیر قابل تشخیص است. من همان معشوقه ای را میخواهم که هیچ وقت ذهنم تمام و کامل ظاهرش را نساخته. من همان جاهایی را میخواهم که باهم قدم میزنیم میخندیم میرقصیم و اصلا نمیدانم وجود دارند یا نه؟ میشود در طرفی جاده باشد زیر پایت دریا و صدای پرندگان از جنگلی که اگر دست دراز کنی درختانش را لمس میکنی. بوی چوب سوخته و ماهی که انقدر بزرگ شده که معشوقه ات را دقیقا در مرکزش قاب گرفته. دستت را که از شیشه ماشین بیرون کنی مسیر حرکتش را در آب لمس کنی. کتابخانه ی بالای ابرها چه...

انقدر می خواهم که مرز واقعیت و رویا را گم کردم. من یکی از دو جهانم را می خواهم... می خواهم در واقعیت بمیرم و در رویا هایم بیدار شوم. اصلا می خواهم مرز واقعیت را بدرم و در رویاها شیرجه بزنم. اصلا میخواهم از غرق شدن در رویاهایم بمیرم. بمیرم که زندگی کنم، جوری که دوست دارم زندگی کنم.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۳۰
میا***

نظرات  (۳)

مرز بدنش با دنیای اطراف غیر قابل تشخیص است.

انگار میلیون‌ها سالِ نوری همه‌ی این متن را زندگی کرده‌ام.

و گاهی فراموش می‌کنم کدامش خودِ من‌ است. منِ دنیای حقیقیِ خیال، یا منِ دنیای وهمیِ واقعیت. 

پاسخ:
ایجاز سخن شمایید.
پنج شش پاراگراف رو در چهار جمله گنجاندید. دقیقا همین رو میخواستم بگم :) 
۰۵ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۱۶ 💕 دختر خوب 💕

چقدر زیبا نوشتین

پاسخ:
چقدر باعث افتخارمه که خوشتون آمده 💖🥺
۱۸ مهر ۰۲ ، ۲۲:۳۶ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

این از دستت در رفت ها! 

حزن وقتی چیره بشه شبیه رخوت میشه، شبیه آرامش حتی! من توی این یادداشت اون حزنِ چیره رو دیدمش و چون دوست دارم این جور محزون شدن ها رو، نمیتونم آرزو کنم که بهتر شده باشی؛ این هم از بدجنسی ما :پی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی