هفت پند در بند/۳
طبق آمار من از هر دو نفر در بیمارستان یکی حامله است. یعنی توی رختکن که لباس عوض میکنی شکم های گنده است که اینور آنور میخزد، از آنجایی که خوب بُر نخورده است بخش ما دو تا باد کرده و دو تا ترکیده دارد. حالا گیریم فصل، فصل جفت گیری و کارهای خاک بر سری ست ولی منطقا نباید یکی دیگه با یکی دیگه یک حال دیگه ای بشود بعد آبش را بدهند آقای میثاقی بخورد شیفتش را هم در پاچه من بکنند. حالا اصلا جای شیفت در پاچه من، من نمیفهمم هفته اول که هنوز کلام نطفه منعقد نشده این دست وامانده به شکم گرفتن دیگر چه صیغه ای ست. والا من هم در گردنم یک جنین حداقل سه ماهه در آوردم، هر دو سلولند حالا مال تو احتمال دارد که یک چیزِ مزخرفی مثل خودت بشود و مال من احتمال دارد یک همچون چیزِ مزخرفی مثل چیزِ مزخرفِ در شکمِ توی مزخرف بشود. به هر حال اگر بنا به دست گرفتن به سلول های در حال تقسیمِ نامیرا باشد که من هم از فردا اعلام حاملگی میکنم و دست به گردن شیفت می گذرانم.
خلاصه که از آدم های بی برنامه خوشم نمی آید یعنی جدی وقت رفتن روی تشک اصلا زمانی که خاک شده بودی یا حتی زمانی که سالتو بارانداز خوردی و حتی آن لحظه که حریفت سنجاب پرنده رویت اجرا کرد اصلا به این فکر نکردی که گوشِ گل کلمی ات درون رحمت رشد میکند؟ در هر حال آدم حتی موقع حال و حول باید به فکر چال و چول باشد.
و الچال و چول ایز نیر تو کلنا و الحال و حول بعید"