بر سر راه جاده ابریشم
صدای مرا از ورای جنگ های اسلیمی می شنوید. شاید بگویید جنگ های اسلیمی دیگر چه کوفتی ست؟ باید بگویم به سلسله ای از جنگ های مذهبی گفته می شود که به دعوت رهبری برای بازپس گیری هر عنوان مدیریتی از آدم های کاردان به پا می شود. برای شروع لازم است عضو فرقه دَواخِل ( افرادی که زیادی داخل دین شده اند) باشید.
صدای مرا از ورای پیروزی تفکرات کهنه ی بند زده می شنوید. مثالش همین رییس دانشگاه ما، چند ترم پیش معارف تَفت میداد. مغز ها را خوب میشست بعد هویچ می تپاند، لابه لایش نمک میریخت اما به غایتِ بی مزگی بود. در نهایت یک 18 در بشقاب گذاشت و حواله من کرد. چرا؟ چون سر کلاس ها آن بخش میانی فامیلیم را نگفته بودم. ویژگی دوم عقده ای بودن است.
صدای مرا از ورای ترکش های نشسته بر بدن های خونآلود می شنوید. چرا رییس دانشگاه شد؟ چون در نبرد؛ چندین دانشجو را کت بسته تحویل داده بود. این شده که با منجنیق پرت شده بر کرسی ریاست. ویژگی سوم بادمجان دور قاب چینی است.
حالا اصلا گور پدرش کرده، اما اسیران را می فرستد بر سر راه جاده ابریشم، حالا چرا یک بیمارستان در ناف تهران نه؟خب معلوم است تا وقتی می شود بیمارستانی در آلتِ تهران برویم چه حاجت که پای از گلیم فراتر کنیم. خبرچینانمان می گویند که در فلان بیمارستانی که مارا می فرستند، دستگیره های در را می دزدند، آلاتِ قتاله همراهِ همراهان مریض است، برای شکنجه خفتمان می کنند، یونیفرممان را لکه دار میکنند تا اعتراف اجباری بگیرند. رییس اما طور دیگری میبیند، دستگیره ها را برای دستگیری از مستمندان میبرند، آلاتِ قتاله را به سان ابراهیم حمل میکنند تا خداوند فرمان دهد بِبُر، برای وعده نماز خفت میکنند که هی علی الصلاۀ. ویژگی چهارم بی شرف بودن است.
صدای مرا از ورای خستگی های هرروزه از جنگ های طولانی می شنوید. ما تا کی باید با این پِهِن مغزان بجنگیم؟
قشنگ بود خیلی خوب بود .... 🌻🌻
منجنیق هم اشتباه تایپ شده گفتم شاید مهم باشه برات