نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.

بدون توضیح....

آخرین مطالب

نِرسِ نارِس

ای کسانی که وارد می شوید؛ دست از هر امیدی بشویید.





این نوشته خود به خود جوشید...

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۴۳ ب.ظ

اخطار: این پست حاوی الفاظ رکیک و الفاظی است که اگر به بلوغ فکری از هر نوعش نرسیده اید جان مادرتان از آن عبور کنید.

اخطار:این پست حاوی انتقاداتی تند به برخی مقدسات است.

 

«شین»، بهار، مهربانِ اندوهگین

یادمه از بچگی هر چند وقت یکبار، خواهرم «شین» اسبابش را جمع میکرد، دخترِ عقب مانده ذهنیِ (اکنون 20 و اندی ساله اش) را توی بقچه میپیچید و چند روزی مهمان ما بود. از هرچیزی که فکر کنید این زن و شوهر مایعی برای پختن کیک قهر پیدا می کردند. کیک را با روکش بلانسبتتان عن تزیین میکردند و به سفره پدر و مادرم می آوردند. از ان دسته زن و شوهر ها بودند که هر بار نگاهشان میکردی میگفتی خدایا درِ قضا و قدرت را باید گل گرفت. آخر این چه قدرِ مقدر بند تنبانی است که چیده ای.

این «ح جیمی» شوهرِ شین از آن دسته آدم های خر مذهبی است. که ریششان را از محتویات شرتشان باید بالا بکشی، از زمانی که هنوز امام حسین با یزید چشم توی چشم نشده است رخت سیاه بر تن میکند و مجلس عزایی رو خدایی ناکرده از دست نمیدهد. بلانسبت سنت پیغمبر معتقد است به زن نباید رو داد؛ خرجی را نصفه و نیمه و با منت میدهد و حساب دو دو تایش اگر چهار نشود درگاه خداوند را لرزِ بندری فرا میگیرد. در ماه های مبارکه به یک مجلس کارش ختم نمی شود و تا تمام مجالس حومه را آباد نکند ارضا نمیشود و خمار میگردد. 20 فروردین تولد شین بود و از آنجایی که تولد برای ح جیمی فقط تولد خانوم فاطمه زهراست، گویا دایورت کرده است. اما در آن شب به این مهمی برای هر زنی {خصوصا شینِ بی نوا که نه روز زن تبریکی میگیرد نه روز عید و و و } مادرش تلفن میکند و سراسیمه برای شستن مقعد پدرِ پوشک پوشیده،بعد از اجابت مزاج قرعه را به نام ح جیمی دیوانه می زند. آخر مادر ایشان از بیلبیلکی حاج آقا خجالت می کشد(حاصل این خجالت 6 فرزند و یکی کم) است. این است که شین روی آتش بالا و پایین می شد که چرا من از مقعد پدرش بی ارزش ترم. اگر فروید حال و روز شین و ح جیمی را میدید به گمانم دوره مقعدی را تنها مختص به کودکی نمیدید. بلکه ایرانیانِ فرا مذهبی را می دید که بالمقعد والدین احسانا میکردند به امید آنکه روزی تمامی ثواب و توشه اخرویشان در دنیایی دیگر در آنچه نه بدترشان فرو رود و لذت اخروی کسب کنند. این است که این جرقه زده می شود و با بحث های بعدی شعله پاچه ح جیمی را می گیرد. الان که می نویسم شینِ بی پناه را پدرم راهی خانه ح جیمی کرده از آن طرف گویای ح جیمی قبل از موعد افطارش گوه ها خورده است که شین می گوید به بابا نگوییم.انگار این مردک به دم و دستگاهش است این قضیه .... خواهر خوش خیالِ غمگینِ بی پناه من...

نظرات  (۳)

داشتم کم کم عصبی می‌شدم از اینکه به عنوان کسی که این وضعیت رو دیده و نوشته، چرا هیچ رابطه‌ی انسانی‌ای با این شخصیت‌ها نداره! کم کم داشتم یاد خواهر گرگور سامسا توی مسخ می‌افتادم! با دیدن جمله‌ی آخرت کمی نگاهم عوض شد و آروم شدم!

+ انقدری که اون اول هشدار داده بودی متن تند و تیز نیودا! خودم رو برای یه کُفرنامه‌ی حسابی آماده کرده بودم!

پاسخ:

متن رو بارها تغییر دادم و خود سانسوری کردم. 

من رابطه انسانی دارم ولی قدرت هایی فراتر از قدرت من توی اتفاقات دخیلن من بارها با پدرم سر مسائل مختلف جنگ کردم. دم رفتنی هی بهش گفتم نرو بعد زنگ زدم بارها گفتم شین برگرد اما وقتی بابام سر سفره بهش گفت برو من واقعا (مانده ام خیره به راه نه مرا پای گریز نه مرا تاب نگاه) بودم. اگر ایده ای دارید که چجوری میتونستم بگید.

+خواهر گرگور رو نمیشناسم 

چه جهنم قشنگی.

پاسخ:
جهنم رو کسایی دارن میسازن که فکر میکنن با این کاراشون بهشت اون دنیارو پیش خرید کردن. 

چه حرصی می خورین :)) یه متنِ بدونِ ادب نوشتین خودتون و تخلیه کنین ولی سکته کردین که :))

خب به جای مسلمونا

به اسلام نگاه کنین :)

عقل و خدا واسه استفاده داده :))

 

پاسخ:
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و مطلب رو خوندید. استفاده من از عقلم لزوما به نتایج مشابه شما منتهی نمی شود ولی بسیار از پیشنهادتون ممنونم🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی