زیست معمولی یک زیستای معمولی میتواند برای یک زیستای معمولی زیست معمولیِ معمولی ای باشد. زندگی خیلی معمولی است. ادم یک سرآغاز معمولی در حد سکس و یک سرانجام معمولی تر در حد مرگ دارد. معمولی تر از آن این که در این بین هیچ چیز ورای معمولی وجود ندارد. حالا هی اینور و آنور غیر را بچسبانند تنگ معمولی، معمولی آدم که غیر معمول نمیشود حاشا و کلا! آدم صرفا تکدی گرِ غیر میشود. میایی به عشق معمولیت یک غیر با چسب ماتیکی میچسبانی، چسب یک دو سه ی غیر را برمیداری پیسِ خودِ معمولیت میکنی، روی داشته و نداشته ات با چسب نواری یک غیر میچسبانی که آخرش گفته باشی زندگی معمولیت را غیر معمولی زندگی کردی. تصور «غیر» افیون است. آدم باید کلاهش را سفت بچسبد که معتاد غیر معمولی شدن، زندگی معمولیش را غیر معمول نکند.