گذشتگان ما اگر شجاعت کافی داشتند که سر به باد داده اند ،ما نوادگان ترسوهاییم. با درجات مختلفی از بی خایگان یا خایه کم داران محسوب میشویم.اما خب خایه مایه ی ضایع عامه ی طایفه بی خایه و نمایه ی عامه بی خایه با انگشت سبابه شده است.
گذشتگان ما اگر شجاعت کافی داشتند که سر به باد داده اند ،ما نوادگان ترسوهاییم. با درجات مختلفی از بی خایگان یا خایه کم داران محسوب میشویم.اما خب خایه مایه ی ضایع عامه ی طایفه بی خایه و نمایه ی عامه بی خایه با انگشت سبابه شده است.
در تازه ترین اقدام رژیم متجاوزگر مبنی بر قلقلک دادن گسل تهران، فعلا تهران از قهقهه سرباز زده است.
و در این بین کسانی بودند که تفرقه افکندند که کادر درمان را به حق و حقوق چه حاجت آیا زمین خدا گسترده نبود آن هنگام که آتش از آسمان میبارید و مادر فرزند را و فرزند مادر را رها میکرد تا هجرت کنند؟ و دستور آمد که آماده باش اید، پس به دور از خانواده زیر آتش ماندند و در این نشانه هایی است برای آنان که نمی اندیشند.
می توانم بگویم که حسابی سگ دو زدم.الآنه در جایی که باید باشم و میخواستم باشم و احتمالا بهتر است باشم هستم و ؟
مشخصا برایم ن*ریده بودند.
عرضم به حضور شما که یک زاویه خاصی با آدم های زاویه دار دارم؛یک مشکلی تحت عنوان گوشه هراسی یا فوبیای تیزی. مخصوصا انحنای تیز بالای لب، لب های تیز را نمی شود بوسید، بدتر؟ بینی تیز که تا نوک استخوان فمور آدم را سوراخ میکند. آدم باید گوشه های تیزش را پنبه بچپاند، حتی اگر این زائده زاییده خرده شیشه های جا مانده اش باشد.
من که یادم نیست اما اولین چیزی که مسلما حس کرده ام تنهایی بود. فرض کن آدم چشم و چال تار و تورش را باز کرده دیده ای بابا رها شده ام، نگا کسی که شیر میچپانده دهنم، نگا تمام نوایی که منِ بی نوا میخواستم نیست. حالا یک سال و اندی طول کشیده تا این بدمذهبِ بالانشسته بفهمد که آقا کسی که نیست، هست. یعنی هست اما در دید نیست. یک چیزی که قلمبه سلمبه اش را این پیاژه با یک بشکن و یافتم یافتم گویان با اوغون اوغون بسته بندی و صادر کشور های غیر فرانسوی زبان کرد. به هر حال هی آدم میفتد توی غلتکِ طرح واره رهایی و غلتک میفتد رویش و ریق آدم در می آید. این بی اعتمادی کِکه ای که کک اش به تنبان ما کش شد از همینجا آمد. آنروز که سید در بیانیه ای بر بالای منبر من را محکوم به تراست ایشوز کرد و بعد آن چکش محکومیت را کوباند بر ملاج من که تو از رها شدن میترسی فهمیدم که آقا اوضاع پس و پیش شده، انگار لباس زیر آدم را دیده باشند، سلاحم خلع شد، خلأ صلاح شد. گفتم سید نگو! متاسفانه گفت و گفت و گفت و من دچار به ناچاری شدم. آدم میفتد گوشه رینگ هی مشت میخورد و مشت میخورد آخر یک جایی این دست لامذهب را هی میکوبد به این تشک لامذهب تر که آقا ول کن تا ناک اوتمان نکردی. من میدانستم که رها کردم که رها نشوم ولی سید تو هم هی این را تکرار نمیکردی هم میشد.درست گفتی که من رها میکنم قبل اینکه رها بشم حتی این هم درست حدس زدی که چقدر ترسیده و بی پناه میشم وقتی حس رهایی دارم، اما اینکه به آدمی که رهایم کرده برگردم؟ نه! من هیچ وقت دعوت نامه برگشت برای کسی که من را رها کرد نمیفرستم.
سیاست اتخاذی ترامپ یک جوریه انگار
گوشت رو گربه خورده...
ممه رو لولو برده...