امروز سمینار دعوت بودم « صرفا برای اینکه بگم چرا ساعت هفت صبح پنج شنبه که قورباغه شنا نمیکنه مترو ولیعصر بودم» به مجرد سرازیری به خیابون تا به خودم بیام دیدم دستمو کشیده گذاشته روی قلبش به نام پدر، پسر و روح القدس، مراسم طول و طویل عشای ربانی راه انداخت گفت آمین؟ گفتم بده نگم آمین گفتم آمین.
گفت خب حالا برای یک ژانویه برای یتیم های کلیسا میخوایم تیشرت نو بخریم. تو انرژیت خیلی خوبه.
گفتم نه که بد باشه پیش خودش بگه مسلمونا خسیسن، تو بگو آخه ننه ات مسیحی بوده یا آقات؟ یتیمای مسلمون کمن، کاور تایپ مسیحیشونم با تو؟ مگه کشیشای اونا مثل آخوندای مان؟ خودشون پدر روحانی دارن یتیم کجاشون بود؟
گفتم نقد ندارم، 45 دقیقه پیاده منو راه برد رسیدیم ATM، عین میش عقب گله پشتش رفتم.
رمزمو که زدم گفت صبر کن! صبر کردم. یکم دکمه هارو دستمال کرد، دعای ربانی کرد. زد 200 تومن گرفت، کارتمو تحویل داد. از همینجا میگم جیزیز کرایس بزنه به کمرت. اِی از صلیب از جایی که نمیدونی آویزونت کنن. کارتو دستی نکن دستتو کاری کن.